جدول جو
جدول جو

معنی ساعت زدن - جستجوی لغت در جدول جو

ساعت زدن
ثبت کردن (ساعت ورود و خروج، ساعت حرکت وسائطنقلیه)
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، شخلیدن، شخولیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قامت زدن
تصویر قامت زدن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاخت زدن
تصویر تاخت زدن
عوض کردن چیزی با چیز دیگر، مبادله کردن جنسی با جنسی دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساز زدن
تصویر ساز زدن
ساز نواختن، نواختن ساز
فرهنگ فارسی عمید
(چُمَ / مِ زَ دَ)
تحقیق ساعت سعد. ساعت سنجی. تعیین روز و ساعت سعد برای اموری چون عقد و ازدواج و انتقال به سرای نو. تعیین اینکه خداوند روز کدام ستاره است و مطابق علم احکام نجوم آن روز سعد است یا نحس. برای اطلاع از احکام ساعات رجوع شود به التفهیم ص 362 ببعد و ساعت سعد شود
لغت نامه دهخدا
(پَ وَ دَ)
ایستادن. قامت بستن:
قامت زده و شکسته قامت
انگیخته از جهان قیامت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ دَ)
ماست بستن. شیر را گرم کرده در تغار یا کاسه ریختن و مایه زدن تا ماست شود. ارابه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماست بندی شود
لغت نامه دهخدا
(سِ / سَ حَ)
مبادله کردن جنسی با جنسی. عوض کردن و تبدیل کردن. بدل کردن. عوض کردن چیزی را با چیزی، و بیشتر در کتاب متداول است. کتابی را با کتابی معاوضه کردن. مبادله کردن کتابها: یک جلد قاموس را با جوهری تاخت زدن و سرانه اش را گرفتن
لغت نامه دهخدا
(چَمْ بَ رَ / رِ زَ دَ)
شراب خوردن. (آنندراج). ساغر کشیدن. ساغر خوردن. ساغر نوشیدن. بکار آب بودن. جام پیمودن و نوشیدن و خوردن و زدن. ساغر نوشیدن و خوردن و کشیدن. جام و ساغر بر سر کشیدن و بر تارک کشیدن. شراب زدن. دریا کشیدن. دریاها را بر سر کشیدن. خم لبالب زدن. خمخانه کشیدن. خم بر تارک کشیدن. می برداشتن. لب را چشمۀ خضر ساختن. (مجموعۀ مترادفات) :
کرده هر شب ز آتش حسرت دل ما را کباب
با حریفان دگر تا صبحدم ساغر زده.
هلالی استرآبادی (دیوان ص 171).
آتش گل چون زرشک رنگ او ساغر زند
بوی دودش زخمها بر جام چون مجمر زند.
عبداللطیف خان (از آنندراج).
به خشنودی حق در توبه زن
ازو مست شو ساغر توبه زن.
ظهوری (از آنندراج).
رجوع به ساغرشود
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ دَ)
برافراشتن رایت. علم زدن. درفش زدن. رایت برافراشتن در جایی. نصب کردن علم:
ربود نور جمالش ز دهر ظلمت کفر
زدند رایت عالیش نیز در محشر.
ناصرخسرو.
چه رایتی است که نسرین زده ست بر کهسار
که شد به لون دگر عالم بدیعآیین.
امیرمعزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساکت شدن
تصویر ساکت شدن
خاموش کردن آرام گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مات زدن
تصویر مات زدن
حیران شدن سرگشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ساز بستن ساز دادن ساز نواختن، یا ساز زدن به کام کسی به کام و مراد او بودن
فرهنگ لغت هوشیار
در نماز آمدن بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت در نماز آیند آنهایی که قامت می کنند (اوحدی) قامت بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تاختن، مبادله کردن جنسی با جنسی عوض کردن چیزی باچیزی (و بیشتر در کتاب مستعمل است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساغر زدن
تصویر ساغر زدن
شراب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
صفیر بر آوردن از دهان یا از سوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاخت زدن
تصویر تاخت زدن
((زَ دَ))
مبادله کردن چیزی با چیز دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساز زدن
تصویر ساز زدن
((زَ دَ))
نواختن وسیله موسیقی، کنایه از بهانه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
ساغر کشیدن، شراب خوردن، شراب نوشیدن، باده گساری کردن، می زدن، باده نوشیدن، باده نوشی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آرام شدن، آرمیدن، آسودن، خاموش شدن، خموشی گزیدن، آرام گرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عوض کردن، معاوضه کردن
متضاد: معامله کردن، خریدن، فروختن، مبادله کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
Whistle, Whistling
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
siffler, sifflant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
свистеть , свистящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
pfeifen, pfeifend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
свистіти , свистячий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
gwizdać, gwizdanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
吹口哨 , 吹口哨的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
assobiar, assobiando
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
fischiare, fischiante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
silbar, silbando
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
fluiten, fluitend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سوت زدن
تصویر سوت زدن
सीटी बजाना , सीटी बजाना
دیکشنری فارسی به هندی